حذف نام وریا؛ سانسور خودخواسته یا حاشیه‌سازی عامدانه؟
حذف نام وریا؛ سانسور خودخواسته یا حاشیه‌سازی عامدانه؟
اقتصادوتجارت : نام رامبد جوان این روزها با حاشیه گره خورده است؛ هر کاری می‌کند حاشیه‌ای به همراه دارد؛ حتی به دنیا آوردن فرزندش. ظاهرا خود او هم بدش نمی‌آید در چنین فضایی زیست کند؛ چنانکه در معرض دید بودن و حاشیه داشتن فعلا بهترین استراتژی برای داشتن مخاطب است؛ از این منظر واژه سلبریتی به راستی شایسته اوست.

جدیدترین حاشیه رامبد جوان در برنامه خندوانه رقم خود؛ جایی که کامران تفتی مهمان برنامه خندوانه وقتی در مسابقه اسم و فامیل شرکت کرده بود، مقابل واژه «واو»، نام «وریا» را نوشت اما در اتفاقی عجیب هنگام پخش برنامه اسم وریا به «وحید» تبدیل شده بود.

اگر یکبار دیگر فیلم را دقیق ببینید، متوجه می‌شوید که در ثانیه ۱۱ وقتی تفتی در حال نوشتن اسم وریاست، رامبد جوان در حال خودسانسوری است و می‌گوید نکند گیر بدهند که چرا این اسم را نوشتید! و به این ترتیب پیش از آنکه صداوسیما بخواهد سانسوری اعمال کند، خود رامبد جوان دست به سانسور زد. جوان در فیلمی که درباره این موضوع منتشر کرد، توضیح داد که «فکر می‌‌کردیم سانسور شود، آن موقع در امتیازشماری به مشکل برمی‌خوردیم!»

شبکه نسیم هم در بیانیه‌ای که منتشر کرد، توضیح داد که سانسور نام وریا ربطی به سیاست‌های این شبکه نداشته و تصمیم خود عوامل برنامه‌ساز بوده است.
در این شرایط حملات تندی به رامبد جوان شد که او را به کاسه داغ‌تر از آش تشبیه می‌کردند و اینکه جوری در نقش سانسورچی فرو رفته که حتی شبکه نسیم آن را گردن نگرفته است. مهرزاد دانش روزنامه‌نگار در توییتی کنایی نوشت: «شرکت‌کنندگان در خندوانه مراقب باشند از به‌کارگیری نام‌های مهدی، محمد، مصطفی، نسرین، کیمیا و زهرا بپرهیزند، چون رامبد جوان به گمان اینکه مبادا ناظر پخش از ترس تداعی یاد بازرگان، خاتمی، تاجزاده، ستوده، علیزاده و امیرابراهیمی، برنامه را بفرستد هوا، خودش پیشاپیش اسم‌ها را عوض می‌کند.»

منتقدانی که رامبد جوان را به نفوذ متهم کردند!
اما این یک بخش قضیه بود که رامبد جوان به همراهی با حاکمیت در راستای اعمال سانسور متهم می‌شد. این بُعد انتقاد بیشتر از سوی اصلاح‌طلبان بود، اما بخش دیگر قضیه در انتقاد اصولگرایان از رامبد جوان بود؛ آنجا که او به «نفوذ» متهم شده بود.

پیش از این هم رائفی‌پور در انتقادی تند، صنف سینما به عدم سلامت اخلاقی متهم کرده بود: «افرادی که در این صنف سالم هستند انگشت شمارند و بهتر است آن‌ها اسامی خود را اعلام کنند.» او معتقد بود اکثر بازیگران در این فساد شریکند و تلویحا بسیاری از بازیگران سینما را به فساد متهم کرده بود.

پس از انتقاد رائفی‌پور، حالا اتهامات وسعت بیشتری یافته است؛ مهمترین طرح اتهام نفوذ توسط احسان رستگار روزنامه‌نگار اصولگرا و از حامیان محمدباقر قالیباف بود که در رشته توییتی رابطه کاری نگار جواهریان و رامبد جوان را با ترکیب «نگار جوان»، مسموم توصیف کرد و نوشت: «رخنه‌ها، زمانی نمود جدی پیدا می‌کنند که رامبد جوان و نگار جواهریان تصمیم می‌گیرند فرزندشان را در کانادا به دنیا بیاورند. از سه سال پیش، بسیاری از مردم با سلایق و عقاید مختلف، همگی رامبد را متهم کردند به رفتار دو‌گانه. لب کلام اعتراضات این است که تویی که مدام در برنامه‌ات دم از استفاده از محصولات ایرانی می‌زنی و مدام تظاهر می‌کنی که زندگی در ایران را افتخار می‌دانی، غلط می‌کنی به ریش ملت بخندی و خودت هم‌زمان با پول گرفتن از صدا و سیما و شرکت‌ها و بسیاری نهاد‌های حاکمیتی به فکر این هستی که بچه‌ات در ایران به دنیا نیاید و اقامت کانادا را در بدو تولد به دست بیاورد.»

رستگار فیلم‌هایی که نگار جواهریان در یکسال اخیر در آن بازی کرده را فهرست کرده و اینگونه گفته همه آنها ضدایرانی هستند؛ مجبوریم، سریال خاتون و نمایش مخاطب. با همین سابقه، رستگار اینگونه تحلیل کرده که بازی در چنین آثاری می‌تواند کل فعالیت حرفه‌ای یک بازیگر را به خطر بیندازد اما فضا برای نگار جواهریان به اندازه‌ای باز است که می‌تواند هر سه گونه «سریال» (خاتون)، «فیلم» (مجبوریم) و «تئاتر» (مخاطب) که به زعم نویسنده ضد ایرانی است را در بازه‌ای کم‌تر از یک سال در کارنامه‌اش داشته باشد.

او از همین موضوع اینگونه نتیجه‌گیری که شوهر جواهریان در مهم‌ترین نهاد فرهنگی جمهوری اسلامی ایران -صداوسیما- قدرت‌نمایی می‌کند و به بهترین شکل از ارتباطاتش برای نگار جواهریان استفاده می‌کند و به این ترتیب «رامبد جوان در جمهوری اسلامی ایران پول درو می‌کند و نگار جواهریان به رسالتی می‌پردازد که مقابل گفتمان فرهنگی و هنری جمهوری اسلامی ایران است و در واقع رامبد کسی است که خود را متظاهرانه همراه و معتقد به نظام جلوه می‌دهد و همسرش، آزادانه و رها، تقابلش با نظام را نشان می‌دهد و اگر هم مشکلی پیدا کند و لکه سیاهی در کارنامه نگار پیدا شود، رامبد از روابط خاصش استفاده کرده و زنش را اصطلاحاً سفید می‌کند.»

نویسنده در ادامه نگار جواهریان را با ترانه علیدوستی مقایسه کرده و در پایان هم نوشته «چه روزی معلوم خواهد شد امثال این‌ها، چه ارتباط و خط و ربطی با سفارت‌ها داشته‌اند؟»

بحث اصولگرایان نه به خاطر ماهیت سانسور، بلکه از این منظر بود که آنها آگاهانه چنین سانسوری را انجام داده‌اند تا «خودخواسته» حاشیه ایجاد کنند و این یعنی اقدام عامدانه و در نهایت یعنی «نفوذ»، کما آنکه سیدعلی موسوی نویسنده کتب فرهنگی اینگونه تحلیل کرد که «با توجه به سوابق و سلایق عوامل خندوانه، آنچه در این برنامه اتفاق افتاد بیشتر یک رپرتاژ برای وریا بود تا یک سانسور.»

فارغ از اینکه ماجرا آگاهانه بود یا غیرآگاهانه و فارغ از اتهاماتی نظیر «نفوذ»؛ آنچه اهمیت دارد این است که فعلا اصولگرایان به بزرگترین منتقدان رامبد جوان تبدیل شده‌اند و دوگانه آنها کاملا مشخص است؛ آنچنانکه حتی بعد از نقد رامبد جوان و عروسک جناب خان در برنامه خندوانه نسبت به سخنان حسن عباسی هم موجی از انتقادها به سوی آنها روانه شده بود. پیش از آن هم که کار به جدال لفظی رائفی‌پور و جوان کشیده بود. اما چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟

اصولگرایان صاحب سبک!
برای پاسخ به این سوال باید به قدرت رسیدن اصولگرایان و ادعای صاحب سبک بودن آنها در امور فرهنگی را در نظر داشت. جریان اصولگرا معتقد است در مسائل فرهنگی آنقدر مسلط و دارای سبک است که تمام امور این حیطه باید به آنها سپرده شود؛ طبیعتا این درخواست در زمانه‌ای که تمام ارکان قدرت کاملا یکدست هستند، درخواست عجیبی نیست.

اصولگرایان بعد از سال‌ها به خواسته یکدستی کامل قدرت (شورای شهر، شهرداری‌ها، دولت، قوه مقننه، قوه قضاییه، صداوسیما و …) رسیده‌اند، بنابراین کمترین توقع آنها این است که امور فرهنگی (که اتفاقا درآمد بالایی دارند) در اختیار جریان‌های دیگر و حتی چهره‌های التقاطی هم نباشد و به صورت یک پکیج در اختیار خودشان باشد.

مشکل اما اینجاست که نیروهای اصولگرا مرجعیت قابل قبولی در تمام لایه‌های اجتماعی ندارند و نمی‌توانند همه سلایق را در بر بگیرند، از این منظر به چهره‌های نیازمندند که در عین اطاعت، خواسته‌های آنها را هم پیش ببرد؛ نیروهایی همچون رامبد جوان، که اگر نیاز باشد جلوتر از خود صداوسیما سانسور می‌کند!

این استراتژی البته دردسرهایی هم دارد؛ چنانکه گاهی فرد در این ساختار به اندازه‌ای بزرگ می‌شود که دیگر نمی‌دانند با او چه کنند؛ به همین دلیل است که جریان اصولگرا با آنهمه سختگیری نالازم، اینجا مجبور است چشم خود را مثلا نسبت به دنیا آوردن فرزند رامبد جوان در کانادا یا ظاهر همسرش در تورنتو ببندد اما با تمام تساهل و تسامحی که بخش تصمیم‌گیر اصولگرا فعلا به خرج می‌دهد، مرزبندی‌های خودشان را هم مشخص می‌کنند؛ پرونده‌ها تشکیل می‌شود (نفوذ و هزینه‌کرد درآمد نجومی خندوانه و …) و سر فرصت رو خواهد شد.

پرونده آماده رامبد جوان
اگر بخشی از همان رشته توییت احسان رستگار توجه کنید، متوجه می‌شوید که بخشی از این پرونده مسائل مالی است: «هیچ‌کس نمی‌تواند تصور کند که طی این هشت سال (از تابستان ۱۳۹۳) تا امروز، درآمد مستقیم و غیر مستقیم رامبد از خندوانه چه عددی بوده است. برای مردم باورش سخت است که فردی، درآمدی میلیاردی در ماه داشته باشد از قِبَل خندوانه و اینستاگرامی که با خندوانه متولد شد و شرکتی که بعد چند سال از شروع خندوانه آن را به راه انداخت، باز هم به کمک خندوانه و قرارداد‌های عجیب و غریبی که با خنداننده‌ها امضاء می‌شده و آن‌ها به واسطه آن موظف می‌شده‌اند خدمات مالی و کاری خاصی به رامبد ارائه دهند آن هم خارج از چارچوب خندوانه؛ چرا؟»

در حقیقت اگر اختلاف بخشی از جامعه با رامبد جوان بر سر «خودسانسوری» اوست، مشکل اصولگرایان با او برسر این است که پا را از خط قرمز و حدودی که برای جوان تعریف کرده‌اند، فراتر نگذارد و دقیقا همانگونه عمل کند که آنها می‌خواهند. این خطوط قرمز در ترکیب مهمانان نیز خود را نشان می‌دهد؛ چنانچه زمانی عادل فردوسی‌پور، محمدجواد ظریف را به عنوان مهمان برنامه دعوت کرد اما برنامه پخش نشد، اما همان هفته غلامعلی حدادعادل مهمان برنامه خندوانه شد و هیچ مشکلی پیش نیامد.

خطوط قرمز که مشخص هستند، فقط می‌ماند استراتژی؛ که آنهم از قبل مشخص شده است. در واقع تاکید بر برنامه‌ها و شو‌های سلبریتی‌محور، و ساخت برنامه‌های نظیر خندوانه با این هدف‌گذاری انجام می‌شود که به‌واسطه آن رابطه‌ای خیالین بین فرد و محیطش بسازد و اوضاع را طبیعی و حتی خوب جلوه دهند.